آخرین مقالات

گفتگو با کارآفرینی که همسرش نخستین سرمایه‌گذارش بود!

گفتگو با کارآفرینی که همسرش نخستین سرمایه‌گذارش بود!

مقدمه

احتمالاً داستان‌های فراوانی پیرامون رها کردن کارمندی و دستیابی به موفقیت به‌عنوان یک کارآفرین استارت‌آپی خوانده‌اید. افرادی جسور و ریسک‌پذیر که با روحیه‌ای مثال‌زدنی و تنها با یک ایده نوآورانه (به همراه کوهی از انگیزه برای تحقق آن)، پشت پا به وضعیت پایدار و آرامش‌بخش قبلی زده و وارد مسیر جذاب و پر پیچ‌وخم کارآفرینی شده‌اند. شاید یکی از نقاط عطف کارآفرینان برای اتخاذ این تصمیم بزرگ، تکراری شدن کارمندی و خستگی ناشی از آن باشد. حال تصور کنید که این‌گونه نباشد. آیا رها کردن یک شغل مطمئن و جذاب، به‌ویژه اگر آن را دوست داشته باشید و آینده‌ای درخشان هم برایتان متصور باشد، کاری ساده خواهد بود؟

اینجا است که تفاوت یک کارآفرین مصمم، با افرادی که تنها به دنبال کمی هیجان و تفاوت در زندگیشان هستند، مشخص می‌شود. مثال بارز این کارآفرینان، هویب ون بوکل (Huib van Bockel)، مدیر بازاریابی شرکت مشهور ردبول (Red Bull) بود که شغل و آینده درخشان احتمالی خود را ترک کرد تا شرکت نوشیدنی انرژی‌زای طبیعی خود به نام تنزینگ (Tenzing) را تأسیس کند.

او در حالی که در ارتفاعات نپال قدم می‌زد، دو نوع معجون خانگی مورد استفاده توسط راهنماهای محلی توریست‌ها و کوهنوردان خارجی آنجا را امتحان کرد: «یک چای بسیار قوی با نمک و نوعی چای لیمو با شکر». او در طعم لذت‌بخش این معجون‌های شگفت‌انگیز، یک فرصت بکر را دید و برای همین، هنگامی که به لندن بازگشت، هر دو نوشیدنی را با خود آورده و برای بررسی‌های بیشتر، در اختیار پزشکان متخصص قرار داد. نتیجه کار، استارت‌آپ تنزینگ بود که از نام «Tenzing Norgay»، دومین شخصی که قله هیمالیا را فتح نمود، نشأت گرفته است. همکاری تنزینگ و پسران نورگای هنوز هم ادامه داشته و سالیانه 5 درصد از سود کسب‌وکار به آن‌ها پرداخت می‌شود.

در این مصاحبه، نقطه نظرات این افسانه دنیای بازاریابی را پیرامون کارآفرینی استارت‌آپی، چالش‌های راه‌اندازی یک کسب‌وکار نوپا و الزامات موفقیت در آن مرور می‌کنیم.

 

آیا می‌توانید لحظه‌ای را به خاطر بیاورید که اولین بار ایده تنزینگ به ذهن شما رسید؟

من ردبول را ترک کردم و چند گزینه روی میز بود. این یکی از آن لحظاتی بود که می‌خواهید کمی وقت بگذارید و فکر کنید. آیا من بیشتر به درد مشاوره کسب‌وکار می‌خورم یا باید کار بزرگ دیگری را در یک شرکت جدید انجام ‌دهم؟ یافتن پاسخ این پرسش، آن‌چنان هم برایم سخت نبود. خیلی سریع تصمیم گرفتم که کسب‌وکار خودم را راه اندازی کنم.

من قبلاً هم یک شرکت راه‌اندازی کرده بودم و با دو بینش کلیدی، از آن تجربه ناموفق قبلی دور شدم. اول این‌که بهتر است یک برند یا کسب‌وکار را در صنعتی راه‌اندازی کنید که به‌خوبی با آن آشنایی دارید. دوم، هر آنچه را که می‌توانید، باید خودتان انجام دهید. شلوغ کردن دور و برتان و هزینه‌های بیهوده، آن هم زمانی که با محدودیت‌های مالی مواجهید، گزینه چندان جالبی نیست. من فکر می‌کردم که موضوع سلامتی و آنچه می‌خواهم در این راستا انجام دهم، کاملاً واضح است. نوشیدنی‌های انرژی‌زا، به دلیل مواد مصنوعی و سطح قند بالا، از منظر سلامتی تحت فشار هستند و من می‌خواستم از این فرصت استفاده کنم.

در ابتدای امر، مجبور شدم تا همسرم را متقاعد کنم، زیرا برنامه من برای راه‌اندازی یک شرکت نوپا، به این معنی بود که ما باید به خانه‌ای کوچک‌تر نقل‌مکان می‌کردیم. علاوه بر این، قرار بود سه تا چهار سال، هیچ حقوقی دریافت نکنم و این را باید با همسرم در میان می‌گذاشتم. نکته خنده‌دار این است که همسرم در وهله اول اصلاً مشتاق نبود. بنابراین، من یک پاورپوینت برای ارائه به او آماده کردم و در پایان ارائه آن، او گفت: «این می‌تواند کار کند». به عبارتی، همسرم اولین سرمایه‌گذار من محسوب می‌شود.

 

چرا بعد از هشت سال تصمیم گرفتید که ردبول را ترک کنید؟

هرچه در یک سازمان بزرگ بالاتر بروید، تنها محدودیت است که شما را در بر می‌گیرد. این اشتباهی است که بسیاری از مردم مرتکب می‌شوند. آن‌ها فکر می‌کنند که اگر جایگاه بالاتری به دست آورند، آزادی بیشتری در انتظارشان خواهد بود. به‌عنوان فارغ‌التحصیل در «Unilever»، به یاد دارم که فکر می‌کردم: «بله، من آن شغل برتر را می‌خواهم». اما وقتی آن را به دست آوردم، فقط سیاست‌گذاری بیشتر بود و جلسات پی‌در‌پی که باید برگزار می‌کردم.

همه به نحوی برای استقلال خود ارزش قائلند و از آنجا که این مسئله برای من اهمیت زیادی دارد، در تنزینگ تیم‌های مسطح و خودگردانی داریم. از همان ابتدا می‌خواستم یک سازمان بدون رئیس ایجاد کنم. ما در حال حاضر 14 کارمند تمام‌وقت داریم و هیچ سلسله مراتبی وجود ندارد، زیرا هر کس نظر و حق رأی خودش را دارد. البته این موضوع چالش‌های خاص خودش را ایجاد می‌کند. این چیزی است که من مشتاق آن هستم!

 

آیا با این تصمیم، چیزی از مزایای کار در یک شرکت بزرگ را از دست داده‌اید؟

اگر شغل و جایگاهی خوب در یک برند معتبر داشته باشید، می‌توانید با هر کسی ملاقات کنید. این در حالی است که وقتی به تنهایی روی تأسیس یک استارت‌آپ کوچک متمرکز می‌شوید، ناگهان می‌بینید که بسیاری از افراد را نمی‌توانید ملاقات کنید.

 

آیا این شما را شگفت‌زده کرد؟

از نظر احساسی، بیشتر از آنچه فکر می‌کردم درد داشت. این یک مسئله کاملاً کلاسیک است: هر چه پایین‌تر باشید، احساس خرد شدن بیشتر است. یک بار، من برای دیدن شخصی که به ایمیل‌های من پاسخ نمی‌داد، حضوری به آنجا مراجعه کردم و هنگامی که وی به طبقه پایین آمد، با دیدن من گفت: «اوه، تو هستی». او مرا تا دفتر مشایعت کرد و جلسه برگزار شد. کارآفرینی استارت‌آپی، آن هم به تنهایی، برخی اوقات بسیار ترسناک می‌شود.

 

با توجه به این‌که شما به‌عنوان یک بازاریاب موفق شناخته می‌شدید، آیا فروش محصولی مناسب و جذاب برایتان اولویت داشت؟

کاملاً؛ همه چیز با محصول شروع می‌شود. محصول شما تنها و مهم‌ترین چیز است. تمام تمرکز من بر روی محصول و یافتن بهترین مواد تشکیل‌دهنده آن بود. جالب است بدانید که من در سه سال اول فعالیت‌هایم، اصلاً بازاریابی نکردم.

این تنها چیزی است که از طریق آن می‌توانستم با کوکاکولا، ردبول و ... رقابت کنم. امروز دیگر کسی به سراغ تأسیس شرکت‌های مبتنی بر نوشیدنی‌های پر از شکر و مواد مصنوعی نمی‌رود. این واقعیت که ردبول و کوکاکولا هنوز هم به همان صورت به فعالیت ادامه می‌دهند، به این دلیل است که عادت‌های قدیمی به سختی می‌میرند!

 

آیا توصیه شما این است که حداقل محصول پذیرفتنی (MVP) را برای فروش اولیه و ایجاد تغییرات مناسب در محصول، آماده کنیم؟

بله؛ اما توجه کنید که بسیاری از استارت‌آپ‌ها، به آژانس‌های گران‌قیمت مراجعه می‌کنند تا به آن‌ها در توسعه نام تجاری و بسته‌بندی محصول مبتنی بر خواسته‌های روز بازار کمک کنند. من ترجیح دادم که همه کارها را خودم انجام دهم. انجام همه این‌ها توسط خود کسب‌وکار، اعتبار بیشتری به آن می‌بخشد.

 

بودجه اولیه کسب‌وکار شما از کجا تأمین شده است؟

یافتن علاقه‌مندان مناسب برای سرمایه‌گذاری در محصول، زیاد دشوار نبود. اما بخش دشوار مسئله، سرمایه‌گذاری نسبتاً کم آن‌ها و سهم بالای درخواستی از سهام شرکت بود. ترجیح دادم تا زمانی که به سطوح اولیه‌ای از موفقیت می‌رسیم، از بودجه شخصی استفاده کنم. البته وامی که از پدرم گرفتم هم به من کمک کرد. همچنین من کتابی تحت عنوان «The Social Brand» نوشتم و مشاوره‌های زیادی در حوزه کارآفرینی و بازاریابی ارائه دادم که تمامی مبالغ ناشی از آن‌ها، به نیازهای مالی کسب‌وکارم اختصاص یافت.

 

به کارآفرینی که بین قرض گرفتن و اخذ وام از یک‌سو و یا ارائه سهام در ازای جذب سرمایه مردد است، چه توصیه‌ای می‌کنید؟

یافتن راهی برای به حداقل رساندن هزینه‌ها در شروع کار و زندگی شخصی، به شما آزادی بیشتری می‌دهد. این به شما امکان می‌دهد تا مراحل اولیه شامل توسعه ایده، اثبات مفهومی و ... را به سرعت و با آزادی عمل پیش ببرید. من اشتباهاتی هم مرتکب شدم. اما به دلیل این‌که فقط خودم بودم، این اشتباهات صدها پوند از جیب خودم هزینه در برداشت، نه هزاران پوند از جیب سرمایه‌گذاران. توصیه من این است که تا زمانی است که می‌توانید و امکانش را دارید، بر روی خود راه‌اندازی کسب‌وکار (Bootstrapping)، تمرکز داشته باشید. بدیهی است که گزینه جذب سرمایه هم در جای خود می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.

 

استراتژی نهایی شما برای خروج از کسب‌وکار چیست؟

من پیشنهادات زیادی برای واگذاری کسب‌وکارم دریافت می‌کنم، اما ترجیح می‌دهم که فعلاً از کارآفرینی خودم لذت ببرم. من معتقدم که داشتن پول بیشتر شما را خوشحال نمی‌کند. اگر کسب‌وکارم را واگذار کنم، آن وقت چه کاری دارم که بر آن تمرکز کنم؟

 

آیا به غیر از کارتان، فعالیت دیگری هم انجام می‌دهید؟

ما در تیم کاری خود، یک مربی یوگا داریم که هر روز صبح، تمریناتی برایمان ارائه می‌کند. بیرون رفتن و دویدن، برای من یک فعالیت کاملاً آرامش‌بخش و همراه با انرژی فراوان است. البته بنا بر کنجکاوی و علاقه‌مندی‌های شخصی، ابزاری با همکاری «King’s College» ایجاد کرده‌ایم که با نقشه‌برداری دقیق از مناطق آلوده لندن و یافتن مکان‌های تمیزتر، امکان ورزش و دویدن را برای علاقه‌مندان فراهم می‌کند. این یک ابزار هوای پاک است که می‌تواند برای شهرهایی همچون لندن بسیار ضروری باشد. گاهی برای سلامتی، دویدن در مناطق و هوای آلوده، از ورزش نکردن هم بدتر است.

 

مرجع: «Growth Business»

هنوز نظری وارد نشده است!

نظر خود را ارسال نمایید

پست الکترونیکی شما انتشار پیدا نمی کند.